سرمایههای بدون سرمایه
سرمایههای بدون سرمایه
یکی از بحثهای مهم در رشد اقتصادی هر کشور، وضعیت اشتغال و اشتغالزایی است؛ موضوعی که ارتباط نزدیکی با شکوفایی اقتصاد و پیشرفت هر کشور از یک سو و بسترسازی مناسب برای ترویج فرهنگ کارآفرینی و فعالیت کارآفرینان و فنآفرینان از سوی دیگر دارد. به عبارت دیگر هر قدر در جهت توسعه فعالیت کارآفرینان و فنآفرینان قدم برداریم، میتوانیم در طولانی مدت بهبود وضعیت اشتغال و در نتیجه آن رشد اقتصادی کشور را متصور شویم.
در این راستا اقدامات متعددی در کشورمان صورت گرفته است؛ از برگزاری کلاسهای کارآفرینی برای دانشجویان گرفته تا برپایی جشنوارههای ویژه کارآفرینی که همه اینها به نوبه خود تاثیرگذار هستند، اما در عمل نیاز جامعه امروز به این موضوع، بیش از این است. از مهمترین کارهایی که در جهت هموار کردن راه برای کارآفرینان و فنآفرینان میتوان انجام داد این است که نخست مسائل و مشکلاتی که سر راه آنها است را شناسایی و طبقهبندی کرده و سپس نسبت به برطرف کردن موانع موجود، اقدامات لازم را صورت دهیم.
مسائل کارآفرینان را میتوان در چند محور اصلی طبقهبندی کرد؛ اولین موضوع بوروکراسیهای زیادی است که منجر به اتلاف وقت و انرژی کارآفرینان میشود. صدور بسیاری از مجوزها و طی شدن مراحل اداری، آنقدر طول میکشد که ممکن است سرخوردگی کارآفرینان را به همراه داشته باشد. باید با تعدیل این روند راه را برای حرکت کارآفرینان به ویژه جوانان هموار کرد. مساله مهم دیگر شرایط دشواری است که برای ورود به بازار در ایران وجود دارد. برای بسیاری از کارآفرینان زمانی که در مسیر تولید یا ارائه فعالیتشان قرار میگیرند، این امکان که به راحتی بتوانند ثمره تلاششان را در بازار ارائه دهند، میسر نیست.
اما مشکل اصلی که اکثر کارآفرینان روی آن اتفاق نظر دارند، نبود سرمایه است. بدون شک هر کارآفرینی برای شروع کار یا گسترش فعالیت خود نیاز به سرمایه دارد و در صورتی که نتواند آن را از راههای موجود مثل تخصیص بودجه یا اعطای وام دریافت کند، به مشکل بر میخورد و گاه به دلیل عدم تامین سرمایه لازم، دست از کار میکشد. تسهیلات موجود نیز نواقصی دارند که در بعضی شرایط کارآفرین نمیتواند از آنها استفاده کند. مثلا بانکی که در ازای اعطای وام سند مالکیت یا گردشهای حساب با مبالغ بالا را درخواست میکند، در واقع طیف گستردهای از کارآفرینان را تحت حمایت و پوشش خود نخواهد داشت. از طرفی وقتی ایران را از لحاظ کارآفرینی با کشورهای دیگر مقایسه دنیا میکنیم، متوجه خلأ بزرگی میشویم که میتواند به شکلی مساله نبود سرمایه لازم را توضيح دهد.
در دنیا به منظور حل این مساله شرکتهایی به وجود آمده که به نوعی به مفهوم کارآفرینی گره خوردهاند و تاثیرات سازندهشان آن قدر زیاد است که بسیاری از شرکتهای موفق دنیا نتیجه آنها هستند. کار اصلی این نوع شرکتها که به(VC (Venture Capital معروف شدهاند، تامین سرمایه برای کارآفرینانی است که درصدد تاسیس یا گسترش فعالیت خود هستند. به عنوان یکی از نمونههای موفق و معروفی که از خدمات VC استفاده کرد و جهش قابلملاحظهای یافت، میتوان به شرکت گوگل اشاره کرد.
یک سال پس از شکلگیری این شرکت در سال 1998 میلادی توسط دو جوان مبتکر، دو شرکت Venture Capital که این صنعت را دارای آینده مناسبی تشخیص میدهند، با پرداخت 25 میلیون دلار در سهام آن شریک میشوند، آن هم در زمانی که گوگل آنچنان در دنیا شناخته شده نبود و تازه در ابتدای راه قرار داشت. این دو شرکت VC با رعایت اصول تخصصی و حرفهای کسبوکار خود نه تنها به شکلگیری یک صنعت و تجارت بزرگ در دنیا کمک کردند، بلکه خود نیز از این راه درآمد زیادی کسب میکنند؛ به طوری که هر دلار این سرمایه پنج سال بعد 150 تا 400 برابر میشود.
با وجود چنین مثالهایی، به اعتقاد برخی افراد این شیوه سرمایهگذاری بسیار پرریسک است تا آنجا که معادل Venture Capital را در فارسی «سرمایهگذاری مخاطرهآمیز» ترجمه کردهاند. در پاسخ به این برداشت رایج باید گفت که از یک سو تنها شرط برای ورود به این بازار، داشتن سرمایه نیست که خطر از دست دادن آن بسیار بالا تلقی شود؛ بلکه صاحبان سرمایه باید دانش و تخصص لازم برای این کار را نیز داشته باشند و یک گروه مدیریتی و نظارتی قوی نیز همراه باشد تا در زمان بروز هر گونه مشکل بتوانند در جهت رفع آن اقدام کنند. به عبارت دیگر مانند هر تجارتی این شیوه نیز نیازهای خاص خود را دارد که در قالب چارچوبهای نظارتی مطرح میشوند.
از سوی دیگر مبانی این گونه سرمایهگذاریها مدل سبدی است؛ به این معنا که مجموعهای از کسبوکارهای مختلف که حائز شرایط لازم باشند، انتخاب و روی آنها سرمایهگذاری میشود، به این ترتیب تا حد زیادی ریسک سرمایهگذاری پایین میآید. مثلا یک شرکت VC را در نظر بگیرید که در 10 شرکت به مقدار مساوی سرمایهگذاری کند و در 30 درصد سهام هر یک شریک شود. حال این احتمال وجود دارد که با وجود کنترل و نظارت بر آنها، هفت شرکت بعد از مدتی ورشکسته شوند. به این ترتیب اگر در مجموع 300 میلیون تومان برای شراکت در این 10 شرکت هزینه شده باشد، شرکت VC سرمایهگذار، 210 میلیون ضرر خواهد کرد، اما اگر ارزش سهام دو شرکت از سه شرکت باقیمانده افزایش پیدا کند و مثلا 10 برابر شود، از هر کدام 270 میلیون سود نصیب شرکت VC خواهد شد. همچنین باید توجه داشت که همیشه این احتمال وجود دارد که یکی از شرکتها، رشد قابلتوجهی یابد و افزایش قیمت سهامش صدها برابر ارزش اولیه شده و سود هنگفتی از آن به دست آید.
اما مورد دیگری که اینجا مطرح میشود این است که تامین مالی مورد نیاز به تنهایی کافی نیست و به شرکتهای Venture Capital تنها سرمایه لازم برای کارآفرینان را فراهم نمیکنند. اتفاقی که در اینگونه شرکتها میافتد این است که با دادن سرمایه و دریافت بخشی از سهام شرکت، خود را در مدیریت و نظارت و کنترل بر آن سهیم میکنند و به عبارت دیگر منفعت خود را به منفعت و رشد شرکت خریداری شده پیوند میزنند؛ بنابراین در کلیه مراحل کار مانند ارزیابی مدیریتی، مشاوره، آموزش، بازاریابی، گسترش و برندسازی به عنوان یکی از شرکا که علاوه بر سرمایه، دانش و مهارت کافی را هم دارند، دخیل میشوند و شرایط را برای پیشرفت و رشد آن سازمان بیش از پیش فراهم میسازند.
توجه به این امر اهمیت بسیاری دارد؛ چرا که در بسیاری موارد کارآفرین، مخترع نخبه و موفقی است که میخواهد ایدهاش را به بهرهبرداری برساند، اما از توانایی مدیریتی کافی برخوردار نیست و برای موفقیت و پیشرفت در کارش علاوه بر سرمایه، نیاز به حمایت مدیریتی و آموزش دارد که این شرکتها با ارتباط مستمر در اختیارش قرار میدهند تا از اتلاف سرمایه نیز جلوگیری شود. درست مانند باغبانی که بذری را میکارد و در تمام مراحل رشد و پرورش آن کنارش میماند تا به بار نشیند.
حس اعتماد نیز در این شراکت دو طرفه است و مانند هر صنعت و کسبوکار دیگری نیاز به فرهنگسازی لازم دارد. به عنوان مثال هر یک از مسوولان شرکت خریداری شده میپذیرند که حفظ موقعیت و جایگاه شغلیشان در گرو بازدهی مناسب آن واحد کاری است و باید فرهنگ پذیرش تغییرات و اصلاحات در جهت بهبود روند سازمانشان را داشته باشند. از طرف دیگر اعضای شرکت VC نیز حق دارند که نه تنها پس از شراکت که قبل از آن نیز برای بررسی شرایط موجود آن شرکت، به دقت تمام ابعاد را سنجیده و دسترسی به منابع اطلاعاتی را داشته باشند تا بتوانند برای سرمایهگذاری تصمیم درستی اتخاذ کنند.
دو مورد ذکر شده از مشکلاتی هستند که باید زمینههای فرهنگی آنها به مرور ایجاد شود تا فرهنگ پذیرش افراد بالا رفته و بستر مناسب برای فعالیت چنین شرکتهايی در کشور فراهم گردد.
باید به این موضوع توجه داشت از هر بعدی که در پرورش کارآفرینی و فراهم کردن زمینههای مناسب برای رشد این مقوله در کشور تلاش شود، چه در جهت تامین سرمایه لازم باشد یا بسترسازی فرهنگی یا حتی تصویب قوانین راهگشا، در نهایت به پیشرفت و توسعه اقتصادی منجر خواهد شد؛ چرا که در اقتصادهای بزرگ جهان، بیشتر سهم اشتغال از آن شرکتهای کوچک است و نه سازمانهای بزرگ و متوسط. در این راستا فعالیتهای دولت نیز اگر به سمت و سویی رود که منجر به تقویت بخش خصوصی شود، موجبات پیشرفت و شکوفایی هر چه بیشتر اقتصاد را در پی خواهد داشت.